امیرکبیر و ایران
نویسنده:
فریدون آدمیت
درباره:
میرزا تقی خان امیرکبیر
امتیاز دهید
کتاب امیرکبیر و ایران مربوط است به هرآنچه در مورد امیرکبیر است. شادروان فریدون آدمیت در این کتاب به شرح زندگانی امیرکبیر از بدو تولد تا زمان مرگ او میپردازد. اقدامات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی امیرکبیر و اصلاحات و تفکرات این بزرگمرد از مهمترین بخشهای این کتاب است. در مقدمه کتاب امیرکبیر را تنها فردی که به درستی میتوان اشرف مخلوقات نامید تعریف کرده است. برای شناخت امیرکبیر این کتاب بهترین منبع موثق است.
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی امیرکبیر و ایران
🔹امیرکبیر در سالهای مبارزه اش با فساد، آب در خوابگاه مورچگانی ریخته بود که به تعبیر سرپرسی سایکس: "یگانه منظور و هدف آنهاف جمع کردن ثروت بود ".(۱)؛ امیرکبیر گرفتن رشوه را برای کارگزاران دولت ممنوع کرد و برای آنها مواجبی تعیین کرد. برای متعادل کردن دخل و خرج کشور بر بیشتر وظایف و مستمریهایی که وابستگان قاجار، مانند شاهزادگان، بدون دلیل دریافت میکردند، خط بطلان کشید. گرفتن مالیاتها را براساس اصول درست تری قرار داد و... او همچنین دستور داد به وضع "املاک تیول" و خالصه رسیدگی شود، اقدامی که مشکلات فراوانی را برای امیرکبیر بوجود آورد؛ بهگونه ای که در نامه ای به شاه از صدهزار تهدید به قتل سخن میگوید.(۲)؛ هدف مخالفین و دشمنان امیر، سیاستگذاریهای اوست، نه دشمنی شخصی با او. شیل، وزیرمختار انگلیس در ایران با بیان دشمنی بزرگان مملکت با امیر نظام دلایل آن را "سودپرستی و طمع ورزی حاکم بر همه چیز" عنوان میکند: "سودپرستی و طمع ورزی حاکم بر همه چیز است و انگیزه های آنی و هوس و نیرنگ و افسون بر این جامعه مستولی است".(۳)... از سوی دیگر بحث فقدان نسبت خانوادگی امیر بود که دشمنان امیر آن را بهانه ای برای تحت فشار قرار دادن وی قرار دادند. این تهمت "گدازادگی"، ناسزایی، حاصل خشم غلیان کرده قاجارها بود تا امیرکبیر را از اهدافش بازدارد، به تعبیر واتسن امکان نداشت نجبای دیرین کشور زیر بار قوانینی بروند که به وسیله فردی فاقد نسب خانوادگی وضع گردیده بود.(۴)؛ اما فشار تهمت گدازادگی بر امیر به حدی بود که شاه را بر آن داشت تا برای آنکه اقتدار امیر تنها به سود سلطنت باشد، برخلاف میل مهدعلیا، تنها خواهر خود را به عقد امیر در بیاورد.(۵)
🔹نگاه برخی تاریخدانان، در خصوص برخی اشتباهات سیاسی امیرکبیر بسیار قابل تامل است. امیرکبیر در بازگرداندن دوباره میرزا آقاخان نوری، رقیب گذشته و دشمن آینده خود موثر بود. گوبینو معتقد است: "امیرنظام در دادن مشاغل به او عجله کرد و او را نزد شاه معرفی کرد و با تمام قوا او را بزرگ کرد، تا جایی که معاونت خود را به او تفویض کرد". حتی حاجی علیخان فراش باشی را که نقش بسیار مهمی در قتل امیرکبیر داشت خود امیر، به کار دعوت کرد و به سرعت به مقامات عالی ارتقاء داد.(۶)؛ علاوه بر این اقدامات امیرکبیر، یک دشمن دیگر نیز داشت و آن هراس شاه از قدرت فزاینده صدراعظم و نیز حسادت شاهانه نسبت به تواناییهای وی بود. به تعبیر کرزن: "امیرکبیر قربانی دسیسه های درباری و مشمول اغراض حسادت آمیز پادشاه جوان، که دیگران برانگیخته بودند، گردید".(۷)
🔹اوج تحریک حسادت شاه، در سفر به اصفهان بود. این سفر و حوادث آن تاثیر زیادی بر روحیه ناصرالدین شاه داشت و ناصرالدین شاه که تا آن زمان "اتابک" خود را دوست داشت نسبت به وی بدبین شد، اما هنوز خدمات امیر بر این حسادت شاهانه می چربید. به همین دلیل دشمنان، آخرین برگ برنده را برای تحریک دشمنی شاه رو کردند و آن رقیب تراشیدن برای شاه و شائبه همکاری صدراعظم با وی بود. عباس میرزای سوم و ملک آرای بعدی، برادر دوازده ساله شاه از همسر سوگلی محمدشاه، یعنی خدیجه بود که مهربانی محمدشاه قاجار به او همواره حسادت مهدعلیا و ناصرالدین شاه را برمی انگیخت...(۸)؛ برخلاف مهد علیا، امیرکبیر با تاکید بر اینکه وی در تهران بماند فساد میکند، اصرار با همراهی با آنان به اصفهان داشت. اما حقیقت این بود که عباس میرزای نوجوان به دلیل آزارهایی که دیده بود، عامدانه به امیر نزدیک شده بود تا اندکی از رنجهای دشمنانش که با هدایت مهدعلیا انجام میشد، بکاهد. خود عباسمیرزا سالها بعد در این باره مینویسد: " امیرنظام به جهت این پادشاه و اهل ایران بسیار خیرخواه و صادق بود...و با من خصوصیتی نداشت".(۹)؛ این حربه سرانجام کارگر افتاد و امیر عزل گردید، و سرانجام در ۲۰ دی ۱۲۳۰ در حمام فین کاشان به قتل رسید.
🔸منابع:
۱. تاریخ ایران، سرپرسی سایکس، جلد۲، ترجمه سیدمحمد تقی فخرداعی گیلانی، بی تا، ص۵۴۰.
۲. نامه های امیرکبیر، تصحیح سیدعلی آل داود، تهران، ۱۳۷۷، ص۱۹۶.
۳. امیر کبیر و ایران، به نقل از فریدون آدمیت، تهران، خوارزمی، ۱۳۴۸، ص۶۶۵.
۴. تاریخ ایران، رابرت گرنت واتسن، ترجمه: ع. وحید مازندرانی، تهران، نشر سخن، بی تا، ص۳۴۳.
۵. قهوه قجری، محمد توحیدی چافی، تهران، انتشارات باز، ۱۳۸۷، ص۱۸۰.
۶. سه سال در آسیا، کنت گوبینو، ترجمه هوشنگ مهدوی، تهران، قطره، ۱۳۸۳، ص۱۸۳.
۷. ایران و قضیه ایران، جرج. ن کرزن، ترجمه: ع وحید مازندرانی، تهران، ۱۳۴۹، جلد دوم، صص ۵۲۶-۵۲۷.
۸. شرح حال عباس میرزا ملک آرا، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران، شرکت سهامی چاپ، ۱۳۲۵، ص۴.
۹. بالا، ص۵.
علی اردستانی
*به سال 1265 هجری قمری، قصابی در میدان صاحبالامر می خواست گاوی ذبح کند. گاو از زیر دست وی در رفت و به مسجد قائم گریخت. قصاب ریسمانی برد و در گردن گاو انداخت تا بیرون بکشد. گاو زور داد، قصاب به زمین خورد و در حال قالب تهی کرد. در این وقت بانگ صلوات مردم بلند شد و این امر معجزه ای تلقی شد.
* پس آن چنان که افتد و دانی، بازار تا یک ماه چراغانی گردید. تبریز شهر صاحب الزمان به شمار آمد و مردم خود را از پرداخت مالیات و توجه به حکم حاکم معاف دانستند.
*گاو را به منزل مجتهد جامع الشرایط وقت آقا میرفتاح بردند و ترمه ای رویش کشیدند. مردم دسته دسته با نذر و نیاز به زیارت آن رفته و به شرف سم بوسی اش نایل آمدند و ترمه آن حیوان به تبرک همی ربودند. در عرض یک ماه مویی از گاو به جا نماند و همه به تبرک رفت.
* لسان الملک سپهر در باره این بخش ماجرا می نویسد: میرفتاح مجتهد تبریزی عامل اصلی فتنه تبریز و غوغای عامه بود و شورش به ظاهر مذهبی که در بوسیدن سم گاو مقدس بر دیگران پیشی گرفته بود. عوام مردم را واداشت تا در شهرهای آذربایجان بر سر کوچه و بازار از معجزات حضرت گاو داستان ها بسازند و نعره زنند که شهر تبریز مقدس و از مالیات دیوان و حکم معاف است.
* حتی چهره گاو را نقاشان زبردست ترسیم کردند و به زائرین بقعه مبارکه فروختند و مردم نادان در خانه های خود شمایل گاو صاحب الزمان را آویختند. متولیان حضرت گاو از سر نادانی به جای کاه و یونجه به او نقل و نبات دادند و بعد از چندی گاو مقدس بیمار شد و مرد.
* مردم با حزن و اندوه فراوان در حالی که بر سینه خود می کوفتند تشییع جنازه مفصلی از آن «بزرگ مقام» کردند و در مکانی به خاک سپردند که هنوز به آرامگاه گاو صاحب الزمان برای اهل منبر معروف است. کور و لنگ غرفه ها و شاه نشین های مسجد را پر کرده بودند هر روز معجزه و آوازی تازه بر سر زبان ها افتاد. بزرگان پرده و فرش و ظرف به مسجد می فرستادند.
* کنسول انگلیس هم چهل چراغ فرستاد که هم اکنون زیر گنبد مسجد آویزان است. حاج میرزا باقر امام جمعه تبریز که با کنسولگری انگلیس رابطه مستقیم داشت، فتوا داد که هرکس درجوار آن مسجد به خصوص باده بنوشد یا قمار کند واجب القتل خواهد بود و چون رسما شهر تبریز محل ظهور «امام زمان» اعلام شده بود پس بنا به روایات و احادیث معتبر، مردم از پرداخت مالیات به دولت و اجرای قوانین وضع شده حکومتی معاف بودند.
* بالاخره امیرکبیر نیرویی ازتهران فرستاد که حاج میرزا باقر امام جمعه و میرزا علی شیخ الاسلام و پسرش میرزا ابوالقاسم که هر سه از ملایان بانفوذ بودند دستگیر و تبعید کنند و با وجود مقاومت آنها و حمایت عوام این مقصود حاصل و غایله تمام شد.
منبع: فریدون آدمیت/ امیرکبیر و ایران/ فصل سیاست مذهبی/ بخش اول صفحه۴۲۸_۴۲۹
در هر حال، در این کتاب، نویسنده چندان به بیطرفی خود وفادار نمانده و درست و نادرست به آیین بهائی و بهائیها حمله کرده که حداقل با مطالعهی این بخشها میتوان متوجه نادرستی آنها شد.
در ارزیابی شخصیتهای دیگر در آثار دیگرش هم دچار مشکلاتی شده که به این نقلقول از آجودانی بسنده میکنم:
«به عنوان مثال وقتی آدمیت به میرزا ملکمخان میپردازد از آزادی و مجلس در اندیشه ملکم سخن میگوید. اما ملکم در روزنامه قانون از آزادی به مفهوم امر به معروف و نهی از منکر یاد میکند و مجلس را اجتماع صدها نفر از علمای دین میداند و آدمیت به این نکتهها اشارهای ندارد. برداشت ملکم از پارلمان و آزادی کاملا رنگ و لعاب دینی به خود میگیرد. آدمیت از این برداشتها، رنگ و لعابهای دینی را حذف میکند. او میخواهد به فکر پارلمان و قانونخواهی و آزادی بپردازد. این شیوهای که آدمیت بهکار میگیرد اصل در دید او ایجاد پارلمان است. اصل اندیشه قانونخواهی است و بدین ترتیب جنبههای اسلامی نادیده گرفته میشود در حالی که این جنبهها شیوه بیان مسلط آن مفاهیم اسلامی شده را نشان میدهد. به اعتقاد من این مسئله به شیوه تحلیلی آدمیت برمیگردد که سعی میکرد مبنای ترقیخواهی را در تاریخ بیابد. اما نمیدید که این بیان مترقی در بیان شرعی آنچه مشکلاتی را برای جامعه ما ایجاد میکند. در نتیجه تصویری که از ملکم ارائه میدهد تصویر یک روشنفکر سکولار، لیبرال و به تمام معنی طرفدار اروپاست که میخواهد تمام آنچه را که در غرب وجود دارد در ایران پیاده کند. این تصور واقعبینانه نیست. ما وقتی روزنامه قانون را میخوانیم با میرزا ملکمخانی مواجه میشویم که با آنچه آدمیت نشان داده متفاوت است. یا در مورد میرزاآقاخان کرمانی نیز به همین صورت است. ما سند در دست داریم که میرزاآقاخان کرمانی در بخشی از زندگی خود به دنبال این بود که روحانیون را به قدرت برساند. او به ملکم نامه مینویسد که شما در روزنامه قانون به روحانیون تامین بدهید مبنی بر اینکه اگر شما بیایید و حکومت بکنید ظرف دو ماه از «لرد سالسبوری» هم گوی سبقت را میربایید. چرا چنین حرفی میزند؟ چون به نظر او روحانیون میترسند که بیایند و قدرت را در دست بگیرند. بنابراین از ملکم میخواهد که روحانیون را تشویق به این کار کند. در حالی که تصویری که آدمیت از میرزاآقاخان کرمانی میدهد یک روشنفکر ضد روحانیون است. او این بخش از اندیشهها را در آثار خود نمیآورد و نادیده میگیرد. همچنین میرزاآقاخان در دورهای به دنبال این بود که ظلالسلطان را به سلطنت برساند اما این مسئله را ما در کتاب «اندیشههای میرزاآقاخان کرمانی» نمیبینیم. چرا؟ چون اگر این مسائل را هم بیاورد آن تصویر آرمانی و قهرمانی که میخواهد از میرزاآقاخان کرمانی و ملکمخان و… بدهد مخدوش میشود.»[/quote]
بسیار عالی
در هر حال، در این کتاب، نویسنده چندان به بیطرفی خود وفادار نمانده و درست و نادرست به آیین بهائی و بهائیها حمله کرده که حداقل با مطالعهی این بخشها میتوان متوجه نادرستی آنها شد.
در ارزیابی شخصیتهای دیگر در آثار دیگرش هم دچار مشکلاتی شده که به این نقلقول از آجودانی بسنده میکنم:
«به عنوان مثال وقتی آدمیت به میرزا ملکمخان میپردازد از آزادی و مجلس در اندیشه ملکم سخن میگوید. اما ملکم در روزنامه قانون از آزادی به مفهوم امر به معروف و نهی از منکر یاد میکند و مجلس را اجتماع صدها نفر از علمای دین میداند و آدمیت به این نکتهها اشارهای ندارد. برداشت ملکم از پارلمان و آزادی کاملا رنگ و لعاب دینی به خود میگیرد. آدمیت از این برداشتها، رنگ و لعابهای دینی را حذف میکند. او میخواهد به فکر پارلمان و قانونخواهی و آزادی بپردازد. این شیوهای که آدمیت بهکار میگیرد اصل در دید او ایجاد پارلمان است. اصل اندیشه قانونخواهی است و بدین ترتیب جنبههای اسلامی نادیده گرفته میشود در حالی که این جنبهها شیوه بیان مسلط آن مفاهیم اسلامی شده را نشان میدهد. به اعتقاد من این مسئله به شیوه تحلیلی آدمیت برمیگردد که سعی میکرد مبنای ترقیخواهی را در تاریخ بیابد. اما نمیدید که این بیان مترقی در بیان شرعی آنچه مشکلاتی را برای جامعه ما ایجاد میکند. در نتیجه تصویری که از ملکم ارائه میدهد تصویر یک روشنفکر سکولار، لیبرال و به تمام معنی طرفدار اروپاست که میخواهد تمام آنچه را که در غرب وجود دارد در ایران پیاده کند. این تصور واقعبینانه نیست. ما وقتی روزنامه قانون را میخوانیم با میرزا ملکمخانی مواجه میشویم که با آنچه آدمیت نشان داده متفاوت است. یا در مورد میرزاآقاخان کرمانی نیز به همین صورت است. ما سند در دست داریم که میرزاآقاخان کرمانی در بخشی از زندگی خود به دنبال این بود که روحانیون را به قدرت برساند. او به ملکم نامه مینویسد که شما در روزنامه قانون به روحانیون تامین بدهید مبنی بر اینکه اگر شما بیایید و حکومت بکنید ظرف دو ماه از «لرد سالسبوری» هم گوی سبقت را میربایید. چرا چنین حرفی میزند؟ چون به نظر او روحانیون میترسند که بیایند و قدرت را در دست بگیرند. بنابراین از ملکم میخواهد که روحانیون را تشویق به این کار کند. در حالی که تصویری که آدمیت از میرزاآقاخان کرمانی میدهد یک روشنفکر ضد روحانیون است. او این بخش از اندیشهها را در آثار خود نمیآورد و نادیده میگیرد. همچنین میرزاآقاخان در دورهای به دنبال این بود که ظلالسلطان را به سلطنت برساند اما این مسئله را ما در کتاب «اندیشههای میرزاآقاخان کرمانی» نمیبینیم. چرا؟ چون اگر این مسائل را هم بیاورد آن تصویر آرمانی و قهرمانی که میخواهد از میرزاآقاخان کرمانی و ملکمخان و… بدهد مخدوش میشود.»
https://ketabnak.com/sponsors